روبروی پنجرهی اتاقم نشسته ام! همانجایی که همیشه مینشینم و کوبنده درس میخوانم! انگار در درونم کسی برای چندمین بار دفن میشود! از لای در سوز میآید! بخاری را از همیشه بیشتر کرده ام اما باز هم توان مقابله با سوز سردی که از لای در سُر میخورد و اتاقم را یخبندان میکند را ندارد! فکر میکنم همه چیز مرتب است! حالا با وقفهای دوساله باز هم دوستم دارد! مگر همیشه آخرش مهم نیست؟! مگر هرچقدر مسیرهای متفاوتی را طی کنیم دلتا ایکس، انتها منهای ابتدا نمیشود؟ چه فرقی دارد بین ابتدا و انتها چندبار از مسیر خارج شده باشد و به چندنفر دوستت دارم گفته باشد! رها کن خودت را! رها رها رها من... نمیشود! ترس پشت روزهای زندگی من خانهی سنگی و سیاهش را ساخته و مدام ناخن میکشد روی خندههای من! آرام ندارم! قرار هم همینطور! چه چیز غمگین تر و درد آورتر از اینکه بدانی حباب آرامشت برای همیشه ترکیده! نمیخواهم فکر کنم! ترس در آغوشم میگیرد! بغض میکنم! سایهی سیاه رفتن روی دل م میافتد!...من خیلی وقت است که مرده ام حاجی!...
نشست هماندیشی مسئولین مکاتب شهرستان سراوان بزرگ برگزار شد بازدید : 38
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 0:11